زندان يا زن ؟؟؟

 

زن نصف شب از خواب بیدار ‌‌شد و دیدکه شوهرش در رختخواب نیست، نگران شد و

 به دنبال او به طبقه پایین رفت، شوهرش تویآشپزخانه نشسته بود و در حالی‌ که

 یک فنجان قهوه هم روبرویش بود به دیوار زل زدهبود و در فکری عمیق فرو رفته بود.

زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اشرا می‌‌نوشید.

زن در حالی‌ که وارد آشپزخانه می‌‌شد،آرام زمزمه کرد: چی‌ شده عزیزم؟ چرا این

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1389 | 18:31 | نویسنده : رضا و بروبچ |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.